پولدار بشیم اما نه به هر قیمتی
کتابخانه عمومی امیر المومنین (ع) حسن آباد

برگزاری نشست معرفی گلها و گیاهان مورد استفاده در کتابخانه به مناسبت روز ملی گل و گیاه برگزاری مسابقه ی نقاشی و شعرخوانی به مناسبت رحلت امام خمینی(ره) برگزاری نشست شعرخوانی به مناسبت روز بزرگداشت فردوسی برگزاری مسابقه ی نقاشی عید فطر برگزاری مسابقه ی نقاشی روز قدس برگزاری مسابقه ی ساخت کارت پستال برای روز معلم برگزاری مسابقه ی نقاشی به مناسبت روز معلم برای کودکان برگزاری مسابقه ی نقاشی به مناسبت ماه مبارک رمضان برگزاری مسابقه ی نقاشی به مناسبت روز پرستار برگزاری مسابقه ی نقاشی به مناسبت شب یلدا برگزاری مسابقه ی کاردستی به مناسبت شب یلدا برگزاری مسابقات نقاشی به مناسبت هفته ی کتاب مسابقه ی کاردستی به مناسبت هفته ی کتاب برای کودکان برگزاری جشن انقلاب معرفی یکی از کتابهای اهدا شده به کتابخانه معرفی یکی از کتابهای اهدا شده به کتابخانه اهدای کتاب از طرف ناشران به کتابخانه اهدای کتاب از طرف ناشران به کتابخانه


پولدار بشیم اما نه به هر قیمتی

 همیشه آرزو داشت که بسیار ثروتمند شود. سقف آرزوهای او این بود که مشهورترین، پولدارترین و ثروتمندترین باشد. در هر شغلی که وارد می‎شد تمایل جدی داشت که نفر اول باشد. اساساً از نفر دوم بودن بدش می‎آمد. وقتی که به عنوان اولین نفر ، قله‎ای از قله‎های موفقیت را فتح می‎کرد احساس و غرور و افتخارش وصف‎ناپذیر بود. آن‎قدر اشتیاق و آرزوی او برای ثروتمند شدن شدید بود که حاضر بود برای دستیابی به آن هر کاری انجام دهد. او شنیده بودکه برای موفقیت از جمله موفقیت‎های مالی، باید بهای آن را  پرداخت ‎کند. او دریافته بودکه هر موفقیتی بهایی دارد و تا انسان حاضر به پرداخت آن نباشد نمی‎تواند موفق شود. او خود را آماده کرده بود که این بها را بپردازد. اما نکته اینجا بود که او نمی‎دانست بهای موفقیت  واقعاً چقدر است و تا کجا و به چه میزان باید برای موفقیتش هزینه کند. با این همه او شروع کرد.ابتدا درست هزینه می‎کرد. برای موفقیتش، تنبلی، رفیق‎بازی و وقت‎ تلف کردن‎هایش را کنار گذاشت. خودش را وادار می‎کرد پرتلاش‎تر و سخت‎کوش‎تر باشد. بیشتر مطالعه می‎کرد و برای یادگیری‎ بیشتر وقت می‎گذاشت.او تنبلی و بیهودگی را هزینه کرد و با همین پشتکار و تلاش و استفاده‎ی درستی که از وقت خود کرد شغلی را که علاقه داشت برای خود تدارک دید و خیلی زود در آن پیشرفت کرد. هر هفته ثروت بیشتری را به سمت خود جذب می‎کرد. کار و کسبش روز بروز رونق میگرفت . تصمیم گرفت برای پیشرفت کاری اش بیشتر هزینه کند . او این‎بارتصمیم گرفت  از تفریحاتش بگذرد . با این عقیده که  کار من تفریح من است با هیجان بیشتری به کسب و کارش هجوم آورد تا آنجا که حاضر نبود یک ساعت در هفته تفریح کند. از صبح تا شب می‎دوید و بنگاه اقتصادی خود را بزرگ‎تر می‎کرد. سرعت موفقیتش فوق‎‎العاده می‎شد. اکنون افراد زیادی زیردست او کار می‎کردند و شعبه ها  و دفترهایی بود که یکی بعد از دیگری افتتاح می‎شد.احساس میکرد تمام دنیا به او روی آورده است . هرچه ثروتمندتر می‎شد اشتیاقش برای پولدار شدن بیشتر می‎شد. اکنون او چاره‎ای نداشت مگر اینکه برای توسعه‎ی شغلی و مالی خود بهای بیشتری بپردازد. بهای بعدی پدر و مادرش بود. او دیگر نمی‎توانست هم‎چون گذشته به پدر و مادرش سر بزند، کنار آنها بنشیند و یا کارهای آنها را انجام بدهد. غالبا  از طریق موبایل هنگام رانندگی به آنها زنگ می‎زد و مناسبت‎هایی مانند عیدنوروز و روزمادر را به خانه‎شان می‎رفت. از لحاظ مالی همه‎جوره به آنها کمک می‎کرد ولی فرصت ملاقات و گفتگو را چندان نداشت. گاهی بغض مادر را که ناشی از کم‎توجهی‎اش بود احساس می‎کرد ولی سعی می‎کرد صرفاً با خریدن و فرستادن یک هدیه‎ی سنگین و یا وسیله‎ی ارزشمند برای خانه، آن را جبران کند. حالا دیگر پیشرفتش فوق‎العاده شده بود. کسب و کارش اکنون تبدیل به یک برند مشهور شده بود. اگرچه بسیاری از کارهایش را مدیرانی که زیرنظر او کار می‎کردند اداره می‎کردند اما سامان‎دهی آنها و موقعیت‎های تازه‎ای که برایش پیش می‎آمد و البته ثروت هنگفتی را به دنبال خود  داشت، وقت و انرژی بیشتری را از او می‎طلبید و او هم‎چنان باید بهای بیشتری را می‎پرداخت  . بهای بعدی خانواده‎اش بود. او باید توجه به همسر و فرزندش را هزینه می‎کرد. سفرهای کاری متعدد و طولانی نمی‎گذاشت که با خانواده باشد. روزهایی هم که بود آنقدر از صبح تا شب جلسه پشت جلسه داشت که وقتی به خانه می‎رسید دیگر رمقی برای ارتباط و گفتگو نداشت. لطمه‎های عاطفی همسر و خلاءهای روحی فرزندش را می‎دید ولی ثروت آنقدر شیرین بود که نمیتوانست به خاطر خانواده از آن صرفنظر کند . با امکانات مالی فوق العاده‎ای که در اختیار خانواده  می‎گذاشت سعی داشت نبودن هایش را جبران کند . تجارت او اکنون از مرزهای ایران فراتر رفته بود تا آنجا که حالا برند او برای کشورهای همسایه کاملاً شناخته شده بود. روز به روز به قله‎ی آرزوهای خود نزدیک‎تر می‎شد اما باز هم باید هزینه می‎کرد . او کم‎کم اعتقادات دینی خود را هزینه  کرد. احساس می‎کرد باورهای دینی و مذهبی که از کودکی و خانواده به همراه داشت دیگر دست و پاگیر او بودند. در واقع او حس میکرد با وجود این باورها نمی‎توانست قله‎های مورد نظرش را فتح کند.ضمن اینکه انجام برخی از تکلیف های دینی که ناشی از همان باورهای اعتقادی بود برایش سخت میامد و از نظر خیلی از افرادی که با آنها در تعامل بود مسخره و نشانه عقب ماندگی بود . ابتدا سعی می‎کرد باورهای دینی‎اش را ندیده بگیرد و بی‎اعتنایی کند. تا اینکه کم‎کم درصدد انکار آنها  برآمد. بعد از این   فکر می‎کرد که بار بزرگی را از دوشش برداشته است و برای سرعت گرفتن در اتوبان  موفقیت و ثروتمندی بسیار سبک‎بال شده است . در این میان به تدریج خواسته یا نا خواسته  وجدان و اخلاقش را نیز هزینه کرد. اگر فکر می‎کرد که برای فتح یکی از آن قله‎ها باید دروغ بگوید و یا کاری کند که بیش از آن، آن را درست نمی‎دانست اکنون دیگر دریغ نمی‎کرد و ........

حالا کهن‎سالی‎اش را تجربه می‎کرد. نفر اول شده بود. همه می‎خواستند با او ملاقات کنند .رسانه‎ها برای مصاحبه با او و شنیدن رازهای موفقیت و پولدار شدنش با یکدیگر رقابت می‎کردند. اما نکته‎ی عجیب این بود که حالا حس خوبی نداشت. بیش از گذشته تنها بود. پدر و مادرش از دنیا رفته بودند. در هنگام فوت هر دوی آنها در ایران نبود و برای پیشبرد اهدافش به سفرهای خارجی رفته بود. یادآوری این موضوع اذیتش می‎کرد. همسرش از او جدا شده بود و با مردی که این اواخر به او اظهار علاقه کرده بود و عاشقش شده بود ازدواج کرده بود. فکر نمیکرد زنی که این همه برایش خرج کرده بود و داراریی های فراوانی را به نامش کرده بود روزی به او خیانت کند . تنها فرزندش نیز به خارج از کشور مهاجرت کرده بود. احساسش این بود که خیلی چیزها را از دست داده که ارزش‎شان بسیار بیش از آن چیزی بود که در این سال‎ها بدست آورده بود. هنوز طعم الکلی که در میهمانی دیشب با شرکای تجاری‎اش خورده بود را در دهانش احساس می‎کرد. احساس می‎کرد هویت، عقیده، اخلاق، خانواده و خیلی چیزهای دیگر را باخته است. دیگران او را خوشبخت‎ترین فرد می‎دیدند اما خودش احساس بدبختی و خسارت می‎کرد.اگر شما فردی هستید که تمایل به موفقیت‎های شغلی، مالی و ... دارید باید بهای آن را پرداخت کنید. اما همین ابتدا برای خود معلوم کنید که بهای آن چقدر است؟ در واقع شما هر چیزی را که می‎خرید باید به اندازه‎ای هزینه‎ کنید که ارزشش را داشته باشد وگرنه حتماً بعدها احساس خسارت می‎کنید. برای خود معلوم کنید که چه چیزهایی از ثروت برایتان ارزشمندتر است. فهرستی از ارزش‎های مهم‎تر از ثروت را برای خود تهیه کنید و قبل از حرکت برای پولدارشدن و مشهورشدن خود را متعهد کنید که تا آنجا برای موفقیت‎های مالی خود انرژی و وقت بگذارید که آنها را از دست ندهید. در همان لحظه‎ی اولی که احساس کردید موفقیت بیشتر شما، مستلزم این است که ارزشی مهم‎تر را نایده بگیرید و زیرپا بگذارید همان جا ترمز کنید. به خود تأکید کنید که آنچه می‎خواهم هزینه کنم ارزشش بیشتر از چیزی است که در قبال آن بدست می‎آورم. یادتان باشد همه‎ی آنهایی که در مسیر موفقیت‎های مادی خود، معنویت، اخلاق، انسانیت و ارزش‎های انسانی را زیرپا میگذارند کسانی هستند که قبل از حرکت در بازار موفقیت قیمت‎ها را نمی‎دانسته‎اند و خریدهای اشتباه کرده. اگر اکنون در میان راه هستید با خود فکر کنید که به چه کاری مشغولید؟بردن یا باختن؟ از خود بپرسید آیا برای دستیابی به موفقیت و ثروت، ارزشهایی همچون پاکی، صداقت، معنویت و انسانیت را زیر پا نگذاشته‎ام؟ و اگر در ارزیابی رفتار خودتان متوجه می‎شوید که از سر غفلت و کم‎توجهی ارزش های مهم‎تری را نادیده گرفته‎اید حتماً برای ادامه‎ی مسیر و چگونگی حرکت تجدیدنظر کنید. به گونه‎ای رفتار کنید که اگر در دوران سالمندی‎تان به سال‎های عمرتان نگاه کردید احساس یک فرد برنده را داشته باشید. احساس کسی که وقتی به گذشته‎ی زندگی‎اش دقیق می‎شود می‎بیند که کاملاً درست هزینه کرده است و هرگز ارزش مهم‎تری را به خاطر دست‎یابی به ثروت از دست نداده است. انسان‎های موفق واقعی کسانی هستند که ثروت را می‎خواهند اما نه به هر قیمتی.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نویسنده : مسئول کتابخانه تاریخ :



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به کتابخانه عمومی امیر المومنین (ع) حسن آباد مي باشد.